یاسمین خوشگلمیاسمین خوشگلم، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره
نیکا جونمنیکا جونم، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

دخترخاله ودختر دایی از خواهر عزیز ترم

خاطرات دو دختر بازیگوش در سال 1398

پنجشنبه 18 بهمن 1397

پنجشنبه دعوت بودیم خونه ی شهناز خانوم ، یاسی عزیزمم کلی شیرین زبونی می کرد 😍       پیروزی یاسمین : یاسی داشت تو کیف مامانی دنبال یه چیزی برای بازی می گشت ، که یکدفعه اب نبات چوبی قدیمی رو پیدا کرد ، حالا هی از یاسمین اصرار  و از مامانی جواب نه ، چون ابنبات ممکن بود خراب باشه و در اخر ازترس ابرو تومهمونی یاسی جونم یک هیچ مامانیشو برد 🤣   یاسمین جونم و شعر هایی که بلده : در عکس بالا یاسی جونم درحال خوندن شعر السا :   لری گو لری گووووووووووووووووووو لرررررریییییییی گووووووووووووووو لریییییییییییییییییی گو لری گو 🤣     ...
20 بهمن 1397

سری به خاطرات قدیمی

اون روز خانه ی خالم بودیم ، بعدش رفتم بیرون ، وقتی برگشتم دیدم یاسمین در اتاق پذیرایی با پتویی که من براش خریده ام خوابیده است ، منم کیندری که براش خریده بودم گذاشتم کنارش 😍 اینجا نیکا خوشگله ویاسی کنارهم بودند هنوز نیکاجونم دوماهش نشده بود ❤️ اینجاهم یاسمین خوشگلم در تولد نوه ی عمه اش و دوست عزیزش ، اوا جون بود . در اخر هم یک عکس از نیکا خوشگله ، وقتی خانه ی ما بود . ...
12 بهمن 1397

چهارشنبه 3 بهمن 1397

  چهارشنبه همه منزل مامان بزرگم بودیم ، یاسی و نیکاهم باهم کلی بازی کردند ، از اولش بگم که تا در رو بازکرد ومنو دید ، پرید توبغلم ❤️ حالا مگه پایین میومد 😊 بعد با عمو قاسمش ( بابام ، شوهرخاله ی یاسی ) کلی شوخی کرد 😂 کل گرفت .😊 اینجا خانوم خوشگل من داشت شیرینی خوشمزه میخورد 😋 من و یاسی هردومون اون شب بنفش بودیم 😍 دخمل باس مو  فرفری باشه 😘😘😘😘😘 😊😊😊😊 نیکا خانوم رسید خانه ی مامان بزرگی جون و کلی برامون خندید 😍                 بعد از شام ، نیکا خوشگله ی ما که تازه راه رف...
8 بهمن 1397
1